کد مطلب:180040 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:272

خطبه ی قهرمانانه ی امام سجاد در شام
یكی از فرازهای برجسته ی زندگی امام سجاد علیه السلام خطبه ی او در شام در نزد مردم و یزید بود كه یزیدیان را رسوا كرد و پیام خون شهیدان را در دیار شام به ثمر نشاند، و موجب تحول عجیبی گردید، كه اینك نظر شما را به آن جلب می كنیم:

مسجد اموی شام پر از جمعیت بود. [1] امام سجاد علیه السلام را به آن مسجد آورده بودند تا عظمت یزید را بنگرد، یزید حضور داشت و به



[ صفحه 41]



خطیب مزدور خود گفت: بر بالای منبر برو و آنچه خواستی نسبت به علی علیه السلام و حسین علیه السلام بدگویی كن و از ناسزاگویی به آنها كم نگذار.

خطیب بالای منبر رفت و آنچه توان داشت در حضور مردم و امام سجاد علیه السلام از امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام بدگویی كرد، و معاویه و یزید را مدح و ستایش نمود.

امام سجاد علیه السلام در همان پایین منبر فریاد زد:

ویلك ایها الخاطب، اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق، فتبؤأ مقعدك من النار:

«وای بر تو ای سخنران! خشنودی مخلوق را به خشم خالق خریدی، پس جایگاهت را آتش دوزخ فرا گرفت.»

سپس امام سجاد علیه السلام به یزید فرمود:

یا یزید ائذن لی حتی اصعد هذه الاعواد فاتكلم بكلمات لله فیهن رضا و لهؤلاء الجلساء فیهن اجر و ثواب:

«ای یزید! به من اجازه بده تا بالای این چوبها [2] بروم، و سخنانی بگویم كه در آن خشنودی خدا باشد و برای حاضران موجب اجر و پاداش گردد.»

یزید این تقاضا را رد كرد. ولی حاضران گفتند: اجازه بده او بالای منبر رود، شاید ما از او چیزی بشنویم. یزید گفت:

ان صعد لم ینزل الا بفضیحتی و فضیحة آل ابی سفیان:



[ صفحه 42]



«اگر او بالای منبر رود، فرود نمی آید مگر اینكه من و دودمان ابوسفیان را به افتضاح و رسوایی بكشاند.»

شخصی گفت: ای امیرمؤمنان! هر چه این شخص (بیمار و شكست خورده) بگوید چنان اهمیت ندارد، بگذار برود و سخنی بگوید. یزید به او گفت:

انه من اهل بیت قد زقوا العلم زقا:

«این شخص (اشاره به امام سجاد علیه السلام) از خاندانی است كه علم و كمال را با تمام وجود به كام خود آورده اند.» (مانند پرنده ای كه دانه به دهان جوجه اش می گذارد، پیامبر (ص)، علم و كمال را در كام آنها نهاده است و شیره ی جان آنها نموده است.)

مردم همواره از یزید تقاضا می كردند كه اجازه دهد، تا اینكه ناگزیر یزید اجازه داد و امام پس از حمد و ثنا فرمود:

ایها الناس اعطینا ستاً و فضلنا بسبع، اعطینا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة و المحبة فی قلوب المؤمنین، و فضلنا بان منا النبی المختار محمداً و منا الصدیق، و منا الطیار، و منا اسدالله و اسد رسوله، و منا سبطا هذه الامة، من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی، انبأته بحسبی و نسبی:

«ای مردم! به ما شش چیز داده شد، و به هفت چیز، ما بر دیگران برتری داده شدیم، اما آن شش، به ما علم، حلم، جوانمردی، (بخشش)، فصاحت، شجاعت و دوستی در دل مؤمنان داده شد،



[ صفحه 43]



و اما آن هفت چیز كه ما به آن برتری داده شدیم عبارت است از اینكه: پیامبر برگزیده حضرت محمد صلی الله علیه و آله از ما است، و صدیق (نخستین كسی كه به او ایمان آورد یعنی علی علیه السلام) از ما است، جعفر طیار از ما است، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله (حضرت حمزه) از ما است، و از ما است دو سبط پیامبر صلی الله علیه و آله در این امت (حسن و حسین علیهماالسلام) [3] هر كس كه مرا شناخت كه شناخت و هر كس كه نشناخت، او را به حسب و نسبم خبر می دهم.

ایها الناس! انا بن مكة و منی، انا بن زمزم و صفا، انا بن من حمل الركن باطراف الرداء، انا بن خیر من ائترز و ارتدی، انا بن خیر من انتعل و احتفی، انابن خیر من طاف و سعی، انا بن خیر من حج ولبی، انا بن من اسری به الی المسجد الاقصی، انا بن من بلغ به الی سدرة المنتهی، انا بن من دنی فتدلی فكان قاب قوسین او ادنی، انا بن من صلی بملائكة السماء، انا بن من اوحی الجلیل الیه ما اوحی، انا بن محمد المصطفی:

«ای مردم! من پسر مكه و منی هستم. من فرزند زمزم و صفا هستم. من پسر آن كسی هستم كه حجرالاسود را در میان عبای خود نهاد و به جای گذاشت. من پسر بهترین انسانها هستم كه لباس



[ صفحه 44]



احرام پوشید. من پسر بهترین انسانها هستم كه كفش پوشید و (برای طواف) پابرهنه شد. من پسر بهترین انسانها هستم كه طواف كرد و سعی صفا و مروه نمود. من پسر بهترین كسی هستم كه حج را به جا آورد و لبیك گفت. من پسر آن كسی هستم كه از مكه به مسجد اقصی سیر داده شد. من پسر آن كسی هستم كه (در شب معراج) به سدرة المنتهی رسید. من پسر آن كسی هستم كه آن قدر به خدا نزدیك و نزدیكتر گردید، تا آنكه فاصله ی او (با قرب مخصوص خدا) به اندازه ی دو كمان یا نزدیكتر بود. من پسر آن كسی هستم كه فرشتگان آسمان به او اقتدا كرده و نماز خواندند. من پسر آن كسی هستم كه خدای بزرگ به او وحی كرد آنچه را كه وحی كرد. من پسر محمد برگزیده ی خدا هستم.»

انا بن علی المرتضی، انا بن من ضرب خراطیم الخلق حتی قالوا لا اله الا الله، انا بن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین، و طعن برمحین، و هاجر الهجرتین، و بایع البیعتین، و قاتل ببدر و حنین، و لم یكفر بالله طرفة عین، انا بن صالح المؤمنین، و وارث النبیین، و قامع الملحدین، و یعسوب المسلمین، و نور المجاهدین، و زین العابدین، و تاج البكائین، و اصبر الصابرین، و افضل القائمین من آل یاسین، رسول رب العالمین، و قاتل المارقین و الناكثین و القاسطین، و المجاهد اعدائه الناصبین و افخر من مشی



[ صفحه 45]



من المؤمنین، و اول السابقین، و قاصم المعتدین، و مبید المشركین، و سهم من مرامی الله علی المنافقین، و لسان حكمة العابدین، و ناصر دین الله، و ولی امر الله، و بستان حكمة الله، و غیبة علمه.

سمح، سخی، بهی، بهلول، زكی، ابطحی، رضی، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عناناً، و اثبتهم جناناً و امضاهم عزیمةً، و اشدهم شكیمةً، اسد باسل یطحنهم فی الحروب اذا ازدلفت الأسنة، و قربت الأعنة، طحن الرحا، و یذروهم فیها ذروا الریح الهشیم، لیث الحجاز، و كبش العراق، مكی مدنی، خیفی، عقبی، بدری، احدی، شجری، من العرب سیدها، و من الوعی لیثها، وارث المشعرین، و ابوالسبطین، الحسن و الحسین، ذاك جدی علی بن ابیطالب علیه السلام:

«من فرزند علی مرتضی علیه السلام هستم. من پسر كسی هستم كه سران مشركین را كوبید تا گفتند: معبودی جز خدای یكتا نیست. من پسر كسی هستم كه در پیشاپیش رسول خدا صلی الله علیه و آله با دو شمشیر با دشمن می جنگید، و با دو نیزه نبرد می كرد و دوبار هجرت كرد. من پسر كسی هستم كه دوبار بیعت كرد و در جنگ بدر و حنین با دشمن جنگید، و به اندازه ی یك چشم بهم زدن كافر نشد. من پسر صالح مؤمنان و وارث پیامبران، و نابود كننده ی ملحدان، و پیشوای مسلمانان،



[ صفحه 46]



و مایه ی روشنی چشم مجاهدان، و زینت پرستش كنندگان خدا و سرور مناجات كنندگان بسیار گریه كننده ی درگاه خدا و بااستقامت ترین استقامت كنندگان، و بهترین برخاستگان برای عبادت، از آل یاسین (رسول پروردگار جهانیان) هستم. آن كس كه با خارج شدگان از دین جنگید و با بیعت شكنان و یاغیان نبرد كرد و با دشمنان ناصبی جهاد نمود. من پسر كسی هستم كه سرافرازترین فرد قریش، و نخستین مؤمن و تصدیق كننده ی خدا و رسولش، و پیشتاز پیشگامان و كوبنده ی متجاوزان و نابود كننده ی مشركان، و تیری از تیرهای خدا بر منافقان، و زبان شناخت عابدان و حامی دین خدا، و ولی امر خدا و باغ حكمت الهی و مخزن علم خداست.

آن كس كه جوانمرد، بخشنده، زیبا، هوشمند، پاك، از سرزمین حجاز، مرضی خدا، پیشگام، پیشوای بلند همت، صابر، بسیار روزه گیرنده، تهذیب شده، بسیار عبادت كننده، قطع كننده ی پشتهای مشركان، و پراكنده كننده ی حزبهای كافر، از همگان پرجرأت تر و قوی دلتر و با صلابت تر، وخلل ناپذیرتر در برابر كافران. شیر دلاور، آن كس كه در جنگها هنگام به هم خوردن نیزه ها و نزدیك شدن پیشتازان جنگ، كافران را مانند خرد كردن سنگ آسیا، خرد می كرد و می كوبید، و مانند طوفان تفنده و درهم كوبنده، كه خار و خاشاك را زیر و رو می كرد و دشمنان را درهم می ریخت. آن كس كه شیر حجاز، و یكه سوار عراق، سردار مكه، مدینه، خیف، منی، عقبه، بدر و احد بود. آن كس كه یكه تاز بیعت (تحت شجره ی رضوان) و هجرت و آقای



[ صفحه 47]



عرب و پهلوان جنگ، و وارث مشعر و عرفات، و پدر دو نبیره ی رسول خدا صلی الله علیه و آله، حسن و حسین علیهماالسلام بود و این شخص جدم علی بن ابیطالب علیه السلام است.»

پس از شناساندن جد بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله و جد ارجمندش علی علیه السلام به معرفی پدرش امام حسین علیه السلام پرداخت و چنین فرمود:

انا بن فاطمة الزهراء، انا بن سیدة النساء، انا بن خدیجة الكبری، انا بن المقتول ظلماً، انا بن المجزور الرأس من القفا، انا بن العطشان حتی قضی، انا بن طریح كربلا، انا بن مسلوب العمامه و الرداء...:

«من فرزند فاطمه زهرایم. من فرزند خدیجه ی كبرایم. من فرزند كسی هستم كه از روی ظلم كشته شد. من پسر كسی هستم كه سرش از قفا بریده شد. من پسر تشنه كامی هستم كه با لب تشنه به شهادت رسید. من پسر كسی هستم كه پیكرش در زمین كربلا افتاده. من پسر كسی هستم كه عمامه و عبایش ربوده شد....»

امام سجاد علیه السلام همچنان گفت و گفت. مردم زار زار می گریستند و صدای گریه و ناله بلند شد. یزید ترسید كه فتنه و آشوب به پا شود؛ به مؤذن فرمان داد: اذان را بگو. مؤذن گفت:

الله اكبر الله اكبر

امام سجاد علیه السلام فرمود:

لا شی ء اكبر من الله:



[ صفحه 48]



«هیچ چیز بزرگتر از خدا نیست.»

مؤذن گفت:

اشهد ان لا اله الا الله.

امام سجاد علیه السلام فرمود:

شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی:

«مو و پوست و گوشت و خونم به یكتایی خدا گواهی دهد.»

مؤذن گفت:

اشهد ان محمداً رسول الله

امام سجاد علیه السلام به مؤذن فرمود: تو را به حق محمد صلی الله علیه و آله ساكت باش، تا من سخنی بگویم. سپس از بالای منبر متوجه یزید شد و فرمود:

یا یزید محمد هذا جدی ام جدك؟...

«ای یزید! محمد صلی الله علیه و آله جد من است یا جد تو؟! اگر می گویی جد تو است، دروغ می گویی و كفر می ورزی، و اگر اعتقاد داری كه او جد من است پس چرا عترت و خاندان او را كشتی؟ چرا پدرم را كشتی و حرم او و مرا اسیر كردی؟! این سخن را گفت و دست به گریبان برد و جامه ی خود را چاك زد و گریه كرد. سپس خطاب به مردم فرمود: ای مردم! آیا در میان شما كسی هست كه جد و پدرش، رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد؟!»

صدای شیون و گریه از مجلس برخاست. آنگاه فرمود: به خدا سوگند در جهان جز من كسی نیست كه جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد.



[ صفحه 49]



پس چرا این شخص (یزید) پدر مرا كشت و ما را مانند رومیان اسیر كرد، ای یزید، این كارها را می كنی باز می گویی محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست؟ و رو به قبله می ایستی، وای بر تو كه در روز قیامت جدم و پدرم طرف دعوای تو هستند.

یزید فریاد زد: ای مؤذن! اقامه بگو!

هیاهو و صدای اعتراض از مجلس برخاست، بعضی با یزید نماز خواندند و بعضی دیگر نماز نخوانده و پراكنده شدند. [4] .

خطبه ی امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیهاالسلام در شام موجب شد كه وضع شام دگرگون گردید و یزید دستور داد سرهای شهدا را جمع كنند و محترمانه به قصر بیاورند. او اظهار پشیمانی می كرد و همه ی گناهان را به ابن زیاد نسبت می داد و او را لعنت می كرد. [5] .


[1] به نقل كامل بهائي، روز جمعه بود، و خطيب نماز جمعه خواند و سپس امام سجاد (ع) خطبه خواند (بنابراين جمعيت بسيار در مسجد بوده است) - نفس المهموم، ص 260.

[2] تعبير به اعواد «چوبها» به جاي منبر، از اين رو است كه هرگاه بر روي منبري سخن باطل گفته شود، آن منبر، چوب است، نه منبر منسوب به خدا و پيامبر (ص).

[3] و در بعضي از عبارات آمده: و منا مهدي هذه الامة: «و مهدي اين امت از ما است» (معالي السبطين، ج 2، ص 178) بنابراين، هفت مورد تكميل مي شود و طبق بعضي از روايات: و منا المهدي الذي يقتل الدجال. (نفس المهموم، ص 261).

[4] بحار، ج 45، ص 137 - نفس المهموم، ص 260.

[5] نفس المهموم، ص 262 - مقتل ابي مخنف، ص 198 - احتجاج طبرسي، ج 2، ص 40.